جدول جو
جدول جو

معنی دار کانده - جستجوی لغت در جدول جو

دار کانده
کنده ی درخت
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کار کننده
تصویر کار کننده
آنکه کار می کند، عمل کننده
فرهنگ فارسی عمید
(کَ / کِ دَ / دِ)
نعت فاعلی از داغ کردن: هسم، داغ کنندگان. (منتهی الارب) ، محرک: و اگر بچیزی داغ کننده و قابض حاجت آید زنگار بسرکه سایند و اندرچکانند اندک اندک. (ذخیرۀ خوارزمشاهی)
لغت نامه دهخدا
(کَ دَ / دِ)
رهایی یافته از دام و بند. (ناظم الاطباء). که دام برکنده باشد. که دام فروگسسته باشد. طائری که بزور طپش از دام برآمده باشد:
ای شاخ گل شکستۀ طرف کلاه تو
وی شانه دام کندۀ زلف سیاه تو.
ملامفید بلخی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از کار کننده
تصویر کار کننده
آنکه کار کند، عمل کننده، عامل: (... کسی گوید که: دلیل بر آن که نفس نمیرد آنست که دایم کار کننده است: و باز چون بپرسند که چرا دایم کار کننده است ک گوید: زیرا که نمیرد) (دانشنامه. منطق 164)، جمع (برای اشخاص) کار کنندگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از در مانده
تصویر در مانده
بیچاره عاجز. فرومانده، جمع درماندگان
فرهنگ لغت هوشیار
کنده ی درخت
فرهنگ گویش مازندرانی
دار زدن، آویزان کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
دختر خوانده
فرهنگ گویش مازندرانی
کنده ی درخت
فرهنگ گویش مازندرانی
کندوی عسل که از تنه ی درختان سازند
فرهنگ گویش مازندرانی
چهارچوب زیرین در
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع ساری، روستایی از توابع بندرگز
فرهنگ گویش مازندرانی
دو ردیف ستون کوچک که در دو سوی زیر پوشش بام باشد
فرهنگ گویش مازندرانی
چهارچوب زیرین در، بیرون می کند
فرهنگ گویش مازندرانی